Next to the pool, there is a magnificent and glorious mansion full of antiques made of human bones. Human body parts specially human heads taxidermied delicately by animal local artists draw your attention once you step in. The lady of the mansion, lady zebra, with a necklace made of human teeth, is proudly wearing her human skin coat. She is gorgeous! Her beauty, though, sinks in the glory of the master of the mansion: the horse! When he is coming downstairs, you see his 2 humans in collar fastened to his hands by a golden chain. He is generous as he feeds the humans and shelters them. What he expects, in return, is his safety. The humans should shout in case there is any kind of danger! be noted, you can smell this intoxicating aroma of meet. This is Saturday night. All animals are having a party. They are gonna have a barbecue human fillet probably! Before that, the horse feels like human riding today. All male animals gather and bet on the fastest human. Luckily he is not down for hunting today. Maybe, next week with his best friend, the mule and the donkey. The zebra has all ot maids. They are self-sufficient. They have a human stable! The maids bring her fresh human milk to feed zebra and horse babies! They do eat crops too, yet they need to plow the ground: bulky big humans are there for them to firtilize the soil. What if it was all reversed
در کنار استخر، عمارت باشکوه و بینظیری وجود دارد که پر از اشیا عتیقه ای است که از استخوان انسان ساخته شده اند. قسمت های مختلف بدن انسان به خصوص سر انسان توسط هنرمندان محلی تاکسیدرمی شدهاند به محض ورود توجه شما را جلب می کنند. خانم عمارت، گورخر، با گردنبند خود که از دندان انسان ساخته شده است کت پوست انسان خود را با غرور به تن دارد. او زیباست. زیباییاش اما در شکوه آقای عمارت محو می شود: اسب! وقتی از پله ها پایین می آید شما دو انسان که قلاده به گردن دارند و با زنجیر طلایی به دستش وصل شدهاند را می بینید. او سخاوتمند است از آنجا که به انسانها غذا میدهد و سرپناه. آنچه که در عوض انتظار دارد امنیتش است. آدمها باید فریاد بزنند هر وقت خطری آنجا را تهدید کند. کمی دقت کنید. شما می توانید رایحه مدهوش کننده گوشت را استنشاق کنید. شنبه شب است. همه حیوانات می خواهند یک مهمانی بگیرند. میخواهند که باربکیو داشته باشند: احتمالاً فیله انسان. قبل از آن، اسب هوس کرده که به انسان سواری برود. امروز همه حیوانات مذکر جمع می شوند و سر سریع ترین آدم شرط می بندند. خوشبختانه امروز حال و هوای شکار را ندارد شاید هفته بعد با بهترین دوستش قاطر و خر. گورخر خدمه زیادی دارد. آنها خود کفا هستند. یک اصطبل انسان دارند. خدمتکاران برای او شیر تازه انسان می آورند که به بچههای گورخر و اسب غذا دهند. آن ها غلات هم مصرف می کنند اما نیاز به شخم زدن زمین دارند. آدمهای گنده و قوی هیکل آنجا هستند که خاک آنهارا حاصلخیز کنند. چه میشد اگر همه اینها برعکس بود؟